هنر شفاف اندیشیدن – بخش دوم

هنر شفاف اندیشیدن – بخش دوم

هنر شفاف اندیشیدن – بخش دوم

در بخش اول این نوشتار خواندیم که توانایی ما در کنترل و پیش بینی امور، بسیار محدودتر از آن چیزی است که می پنداریم و همچنین درباره اینکه چگونه رفتارهای غیرمنطقی خود را شناسایی کرده و آن ها را تغییر دهیم صحبت کردیم اکنون به ادامه این نوشتار می پردازیم.

ذهن شفاف

ما معمولا از گروه تبعیت می کنیم تا تنها نمانیم.

وقتی یک نوازنده ای در کنسرت اجرای چشم گیری ارائه می دهد، چندان غیر معمول نیست که یک نفر از بین تماشاچیان به تشویق او بپردازد. ناگهان بقیه نیز به او ملحق می شوند. چرا؟!

این امر بر اساس پدیده ای به نام تایید اجتماعی رخ می دهد.

پدیده ای که سبب می شود حس کنیم رفتارمان  هنگامی صحیح است که با رفتار بقیه انطباق داشته باشد.

در حقیقت، تایید اجتماعی ریشه در ژن های اجدادی ما دارد. اجدادی که رفتار دیگران را تقلید می کردند تا بقای خود را تضمین کنند.

انسان اولیه ای را تصور کنید که دارد با همراهان شکارچی خود سفر می کند و ناگهان بقیه ی گروه پا به فرار می گذارند. اگر آن شخص تصمیم بگیرد به طور انفرادی عمل کرده، سرجای خود بماند و به این فکر کند که آیا واقعا حیوانی که پشتش ایستاده یک شیر است یا نه طعمه ی شیر می شود.

اما اگر بدون تردید کردن دوستانش را همراهی کند شانس زنده ماندن بیشتری خواهد داشت.

از آن جایی که پیروی از دیگران روش خوبی برای اجداد ما بوده است، این امر در وجود ما نهادینه شده و حتی امروزه نیز خود را نشان می دهد.

یکی از عواقب غریزه ی گله ای این است که هر چه افراد بیشتری پیرو یک ایده باشند، فکر می کنیم آن ایده بهتر است. مثال هایی برای این موضوع را همه جا می توانیم ببینیم: از مد روز و رژیم های غذایی گرفته تا هراس بازار سهام و خودکشی دسته جمعی.

این موضوع به انجام کارهای یکسان با گروه های اطرافمان محدود نمی شود، ما حتی نظراتمان را هم برای این که بتوانیم عضوی از گروه باقی بمانیم، تغییر می دهیم. نام این نوع از تایید اجتماعی، گروه زدگی است.

می توانید نمونه ی آن را در جلسات کاری مشاهده کنید، هنگامی که از بیان حرف هایمان خودداری می کنیم تا تبدیل به فرد ناسازگار و مخالف گروه نشویم. ما نمی خواهیم کسی باشیم که مشکلات و معایب طرح های مورد قبول اکثریت را بیان کرده و وحدت گروه را زیر پا بگذاریم. یک مثال واضح از این مساله فروپاشی شرکت هواپیمایی سوییس ایر  است. آن ها چنان تصویر خدشه ناپذیری از موفقیت خود ساخته بودند که هرگونه نقد و احتیاط های عقلانی را به شدت سرکوب می کردند . در نتیجه هشدارهای موجود از بحران مالی قریب الوقوع را ندیدند و این امر در نهایت موجب ورشکستگی شرکت شد.

آیا شما قاضی خوبی برای شناخت شخصیت افراد هستید؟از آن هایی که تصور می کنند برداشت اولیه ای که از دیگران دارند با شخصیت واقعی آن ها یکسان است؟ اغلب افراد چنین تفکری در مورد خود دارند، اما در حقیقت آن ها فقط قربانیان سوگیری تاییدی هستند.

سوگیری تاییدی به معنی تفسیر و تحلیل اطلاعات جدید به گونه ای است که نتایجی که از پیش درذهن داریم دست نخورده باقی بمانند. در واقعیت، همه ی ما از سوگیری تاییدی رنج می بریم. این امر چنان شایع است که تحت عنوان مادر تمام تصورات غلط شناخته می شود.

مثالی برای سوگیری تاییدی در عمل، زمانی است که ما وبلاگ ها و سایت های خبری محبوبمان را برای تجزیه و تحلیل اتفاقات پیرامونمان دنبال کرده و فراموش می کنیم که آن ها مورد علاقه ی ما هستند چون ارزش های شخصی ما را بازتاب می دهند. با این کار،‌به طور ناخودآگاه جامعه ای از افرادی که دوست داریم را دور خودمان بنا می کنیم که بتوانیم اعتقادات خودمان را تقویت کنیم .

علاوه بر این سوگیری تاییدی باعث می شود ما آن دسته از اطلاعات خارجی درباره ی خودمان را که با تصور شخصیمان منطبق هستند بپذیریم و ناخودآگاه هر چیزی خارج از این مجموعه را بیرون بگذاریم.

دلیل اعتقاد مردم به امور شبه علمی مانند طالع بینی و فال گرفتن سوگیری تاییدی است . ما شواهدی از زندگی خود را در توضیحات کلی و عمومی این روش ها می بینیم و به آن ها اعتقاد می آوریم.

برای بررسی این پدیده  روانشناسی به نام برترام فورر با ترکیب کردن مطالب شخصیت شناسی ستون های فال گیری چند تحلیل شخصیتی دروغین ایجاد کرد و آن ها را با این توضیح که ارزیابی های شخصی در مورد هرکدام از دانشجویانش هستند، در اختیار آن ها قرار داد. بعد از اینکه از آن ها خواسته شد به این توصیفات شخصی امتیاز دهند آن ها به طور میانگین این توصیفات را ۸۶ درصد دقیق توصیف کردند!

این مطالعه نشان می دهد که ما به تفسیر اطلاعات بر اساس آنچه در ذهن داریم می پردازیم . بعد از انجام این آزمایش، نام این شیوه ی فکر کردن اثر فورر نام گرفت. با دانستن این که ما تحت تاثیر سوگیری تاییدی قرار داریم، باید تلاش کنیم تا بتوانیم نظرات متضاد را بیرون کشیده و شواهدی را به دست بیاوریم که بتوانیم به نتایجی متعادل تر دسترسی پیدا کنیم.