چرا برخی شرکت ها پیشرفت می کنند و برخی دیگر نه!(قسمت سوم)

چرا برخی شرکت ها پیشرفت می کنند و برخی دیگر نه!(قسمت سوم)

چرا برخی شرکت ها پیشرفت می کنند و برخی دیگر نه!(قسمت سوم)

در بخش دوم  این مقاله با چند مثال از شرکت هایی که تکنولوژی را به عنوان یک راه چاره و ابزار دیدند، نه به عنوان یک هدف آشنا شدید. در این قسمت جمع بندی نهایی این مطلب را مطالعه می کنید.

پیشرفت شرکت

فرهنگ مواجه شدن با حقایق تلخ را نهادینه کنید.

اگر کسی بخواهد حقایق ناخوشایند را پنهان کند، پس داشتن مدیری قدرتمند و با جذبه بیشتر مایه ضرر است تا منفعت.

رهبران باید در جلسات مدیریتی، با نقشی میانه رو و با پرسیدن سوالات مداوم، سعی در دستیابی به حقایق و تفکرات موجود در جلسه کنند، نه اینکه جواب های حاضر و آماده ارائه دهند. همچنین رهبر باید بتواند مناظرات را به سمت بحث پیش ببرد تا بتواند به بهترین تصمیم ممکن برسد.

مثال پیتنی بوز را در نظر بگیرید؛ این شرکت از یک تولیدکننده دستگاه های پرینت روی محصولات پستی که در حال از دست دادن انحصار خود بر بازار بود، تبدیل به یکی از ارکان ارائه خدمات مدیریت اسناد شد. اکثر جلسات مدیریتی در بوز، بر مبنای نگرانی و بررسی نگرانی های غیرضروری بازار بود و کمتر به جشن و تقدیر از موفقیت ها پرداخته می شد.

 

در کل زمانی که اشتباهی رخ می دهد، باید به دقت مطالعه و بررسی شود . با این کار می توان فهمید ریشه مشکل از کجا بوده است.

 

پیشرفت شرکت ها

برافراشتن پرچم قرمز و به صدا درآوردن آژیرها در زمان بحران، مدیران را مجبور به توجه به حقایق تلخ و ناگوار می کند. شرکت هایی که مسیر خوب به عالی را پیموده بودند نسبت به شرکت های دسته دوم و سوم، اطلاعات بیشتر و بهتری برای بررسی نداشتند، تنها با این بحران ها مستقیم تر و صریح تر مواجه شدند.

ایجاد محیطی که جسارت مواجه شدن با حقایق در آن مثل تنفس عادی و ضروری باشد، کاری است که هر رهبری باید انجام دهد.

برای وفادار ماندن به مفهوم خارپشتی، فرهنگی مبتنی بر نظم ایجاد کنید.

دیو اسکات، ورزشکار سابق رشته سه گانه (ورزشی که در آن ابتدا باید دوچرخه سواری کرد، سپس باید دوید و در نهایت باید شنا کرد) را در نظر بگیرید.

اسکات، برنامه ی منظمی برای خود ایجاد کرده بود . او در هر روز ۷۵ مایل رکاب می زد،‌۱۷ مایل می دوید و ۱۲ مایل شنا می کرد. او تحت هر شرایطی برنامه خود را اجرا می کرد و حتی وعده ی غذایی روزانه خود را ( برای آن که کمترین درصد چربی را داشته باشد ) خودش تهیه می کرد.

 

در شرکت هایی که با موفقیت به سطح عالی رسیده اند نیز همیشه افراد سخت کوشی حضور داشته اند که برای رسیدن به یک استراتژی ساده (همان مفهوم خارپشتی) تلاش کرده اند. 

این شرکت ها، یک برنامه منظم و سخت گیرانه برای خود پایه ریزی کرده و در هر شرایطی به آن پایبند می ماندند.

 

مثال بانک ولزفارگو را بخاطر بیاورید.

پیشرفت شرکت

زمانی که تیم مدیریتی جدید در این بانک مستقر شد، تصمیم گرفتند که این بانک را به سطح عالی برسانند. آن ها حقوق مدیران خود را ثابت کرده، جت های شرکت را فروختند  و اتاق نهارخوری مدیران را با یک میز نهارخوری ارزان قیمت جایگزین کردند.

مدیرعامل ولزفارگو حتی شروع به تنبیه کردند کارمندانی کرد که گزارش های خود را در پوشه های تجملاتی و گران قیمت تحویل می دادند. شاید تمام این موارد هم برای تبدیل کردن ولزفارگو به یک شرکت عالی نیاز نبودند، اما نشان دهنده ی برنامه ی آن ها برای کسب موفقیت بود.

این رویکرد، منجر به ظهور فرهنگی جدید در ولزفارگو شد. به گونه ای که پس از رفتن این افراد از ولزفارگو، کماکان این فرهنگ در شرکت پایدار ماند.

تحقیقات کالینز نشان داد که ایجاد فرهنگی مبتنی بر نظم، با بازرسی های انضباطی به دست نمی آید.

به عبارت دیگر این گونه نیست که با سخت گیری، کنترل و اجبار کارکنان بتوان رویکردی منظم را در شرکت ایجاد کرد. البته مدیران سخت گیری نیز وجود داشته اند که شرکت های خود را مجددا قوام بخشیده و به موفقیت رسانده اند اما این شرکت ها به محض خروج همان مدیر، از هم پاشیده و نابود شده اند.

برای درک بیشتر موضوع می توان استنلی گالت، مدیرعامل شرکت رابرمید را مثال زد.

فردی که خودش اعتراف می کند مدری ظالم بوده و انتظار داشته مدیران پایین رده اش نیز مانند خودش ۸۰ ساعت در هفته کار کنند.نتیجه چه بوده است؟ به محض خروج گالت از رابرمید، سهام این شرکت طی چند سال، ۵۹ درصد ارزشش را از دست داد.

چرا که او فرهنگی مبتنی بر نظم از خود باقی نگذاشته بود.

فرهنگ مبتنی بر نظم، در شرکت هایی که به سطح عالی رسیدند بدین شکل بود: شرکت و کارکنان برنامه ریزی های مشخصی داشتند که در راستای اهداف شرکت 
( مفهوم خارپشتی) بود و دیدگاه همه ی افراد این بود که در هر شرایطی، به برنامه ریزی خود پایبند بوده و آن را اجرا کنند.

سخن پایانی

شرکت ها می توانند با دنبال کردن یک استراتژی ساده ( مفهوم خارپشتی)، استفاده از رهبران صحیح و کارمندانی که تحت فرهنگ مبتنی بر نظم کار می کنند، گام بلندی برداشته و از شرکتی متوسط و معمولی به شرکتی عالی تبدیل شوند.